English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7726 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to w anything out of a person U چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to obtain permission U اجازه گرفتن
to ask [someone] for permission U [از کسی] اجازه گرفتن
to take ones farewell of U اجازه مرخصی گرفتن از
protection U عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
to pose a question to any one U ازکسی سئوالی
indisposed towards any one U بیزار ازکسی
to take vengeance on a person U ازکسی انتقام کشیدن
to ask somebody a question U ازکسی سئوالی کردن
let (someone) off the hook <idiom> U عذرخواهی کردن ازکسی
to draw one out U حرف ازکسی دراوردن
toa a person about a thing چیزی را ازکسی پرسیدن
to w anything out of a person U چیزیرا ازکسی دراوردن
to take the p of a person U ازکسی طرفداری کردن
to thank any one in a U پیشاپیش ازکسی سپاسگزاری کردن
to cry halves U نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to a person for a thing U چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
debunked U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks U احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
have it in for someone <idiom> U نشان دادن سوء قصدوسوء نیت یا متنفربودن ازکسی
corkage U پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
to pay a visit to any one U کردن ازکسی عیادت کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
permit U اجازه
license U اجازه
ratification U اجازه
liberty U اجازه
liberties U اجازه
permits U اجازه
fiat U اجازه
warrent U اجازه
approval U اجازه
unauthorized U بی اجازه
authority U اجازه
leave U اجازه
permitting U اجازه
licence U اجازه
authorisations U اجازه
licenses U اجازه
licences U اجازه
authorization U اجازه
permission U اجازه
leaving U اجازه
fiats U اجازه
licensure U اجازه
by permission of U با اجازه
okay U اجازه
licensing U اجازه
ok U اجازه
license U اجازه نامه
authorizes U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
clearance U اجازه زدودگی
licensing U اجازه نامه
authorizing U اجازه دادن
access U اجازه دخول
accessed U اجازه دخول
authority U توانایی اجازه
go through <idiom> U اجازه دادن
permissive U اجازه دهنده
approach clearance U اجازه فرود
take in <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
approach clearance U اجازه تقرب
connivance U اجازه ضمنی
authorize U اجازه دادن
acquisition authority U اجازه خرید
warranted U اجازه قانونی
lets U اجازه دادن
warranting U اجازه قانونی
warrants U اجازه قانونی
allow U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
passport U اجازه مسافرت
passports U اجازه مسافرت
allowances U اجازه دادن
warrant U اجازه قانونی
authorizations U اختیار اجازه
let U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
forbid U اجازه ندادن
forbids U اجازه ندادن
release U اجازه صدور
accessing U اجازه دخول
accesses U اجازه دخول
suffers U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
releases U اجازه صدور
suffer U اجازه دادن
tokens U اجازه ورود
released U اجازه صدور
token U اجازه ورود
suffered U اجازه دادن
authority U اجازه اعتبار
grants U اجازه دادن
warrant of attorney U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
power of authority U اجازه نامه
power of attorney U اجازه نامه
letter of attorney U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
certificate of authority U اجازه نامه
may i take it please U اجازه می فرمایید
passage U اجازه عبور
passages U اجازه عبور
lincense or cence U اجازه دادن
licensable U قابل اجازه
to permit oneself U اجازه خواستن
inofficial U بدون اجازه
imprimatur U اجازه چاپ
consents U رضا اجازه
consenting U رضا اجازه
granted U اجازه دادن
warranties U تعهدنامه اجازه
grant U اجازه دادن
searcher warrant U اجازه تفتیش
searcher warrant U اجازه بازرسی
billet U اجازه نامه
to admit of U اجازه دادن
to ask permission U اجازه خواستن
billeting U اجازه نامه
billets U اجازه نامه
to beg leave U اجازه رفتن
audience U اجازه حضور
audiences U اجازه حضور
billeted U اجازه نامه
consent U رضا اجازه
consented U رضا اجازه
if you please U با اجازه شما
flight clearance U اجازه پرواز
search warrant U اجازه تفتیش
search warrants U اجازه تفتیش
by your leave U با اجازه شما
pass U اجازه عبور
passed U اجازه عبور
authorises U اجازه دادن
feu U اجازه همیشگی
passes U اجازه عبور
permitting U اجازه دادن
conge U اجازه عبور
warranty U تعهدنامه اجازه
transit bill U اجازه عبور
authorising U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
prior permission U اجازه قبلی پرواز
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
rack rent U اجازه تمام سال
rack rent U اجازه گزاف بستن بر
entrance U ورودیه اجازه ورود
entranced U ورودیه اجازه ورود
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
awol U غایب بدون اجازه
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
enter U اجازه دخول دادن
entered U اجازه دخول دادن
enters U اجازه دخول دادن
landing order U اجازه تخلیه بار
the law forbids U قانون اجازه نمیدهد
thole U گذاردن اجازه دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
release U اجازه ارسال پیام
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
released U اجازه ارسال پیام
releases U اجازه ارسال پیام
entrancing U ورودیه اجازه ورود
entrances U ورودیه اجازه ورود
authorized U اجازه داده شده
licenses U اجازه رفتن دادن
letter missive U اجازه نامه ابلاغیه
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
to pray permission U در خواست اجازه کردن
authorized <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
let in U اجازه دخول دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
Recent search history Forum search
1pedal pamping
1گج
1meaning of taking law
2May enquiries be made to your previous employers
2May enquiries be made to your previous employers
1a food shop let us "eat now,pay later"thanks to the Barrett name.
3من داکتر هستم
2to keep someone up
3معنی کلمه retraction چیست؟
1رخست دادن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com